چنارستان آخرین تغییرات چرتیک شماره ی ۴ (چاپ دی ماه ۸۷) به بخش دانلود ها اضافه شد کمک مالی موسسه چنارستان یک نهاد غیر دولتی است که از هیچ سازمانی حمایت مالی نمی شود و در واقع به صورت خیریه اداره می شود. از این رو یک شماره حساب جهت دریافت کمک های مردمی شما مردم خیر به موسسه برای انجام بهتر فعالیت های چنارستان اختصاص داده شد. شماره حساب ۰۳۰۸۳۴۴۳۴۱۰۰۵ به نام موسسه ی فرهنگی اجتماعی چنارستان قابل واریز در تمام شعبه های بانک ملی ایران
خداوند متعال برای استفاده و آسایش ما امکانات فراوانی را در دنیا فراهم کرده که در قرآن کریم به برخی از آن ها اشاره شده. ماه ، خورشید ، ستاره ها ، شب و روز ، چهارپایان و طبیعت با همه ی امکانات موجود در آن از جمله این نعمت ها هستند. می خواهیم در مورد یکی از ارکان طبیعت صحبت کنیم ، در مورد درخت ، آری درخت. در اطراف ما درختان متنوعی وجود دارند ، با اشکال و استفاده های متفاوت . یکی از این درختان زیبا که ما از آن بهره مندیم درخت چنار است. درختی که قرن ها پیش کاشته شده ، با همّت نیاکان ما رشد کرده و به هر قیمتی شده سرسبز به ما رسیده. درخت چند صد ساله ای که طبق شنیده های ما در گذشته های دور برای مدتی برگ های او رو به زردی رفته و پژمرده شده اما با توجهات ویژه ی خداوند و تلاش دوست داران طبیعت که به نعمت های خداوند امیدوارند بار دیگر ریشه دوانده و شاخ و برگ و زیبایی خود را باز یافته اما فراموش نکنیم که درخت برای رشد و شکوفایی نیاز به آب ، خاک ، نور ، تغذیه و کود دارد و اگر ما از درخت چنارمان توقع ریشه ی سالم، شاخه های پر قدرت، برگ های زیبا و سایه ی گسترده داریم باید با آبی زلال آن را آبیاری کنیم. نور مهربانی خود را از او دریغ نکنیم و با عشق و محبت غذا و کود را برای رشد هرچه بهترش مهیا کنیم تا در خاکی که جان ماست ریشه کند و همه در سایه ی آرامشش بیاساییم. امید است که این درخت تنومند را با آبیاری و مراقبت ویژه ی خود از آفت های احتمالی حفظ کرده و حفاظت از آن را به فرزندانمان نیز بیاموزیم تا هم خودمان از ثمرات ان استفاده کنیم و هم این درخت زیبا را با درونمایه ای قوی تر و ظاهری شکیل تر چنانکه بر عهده ی ماست به آیندگان بسپاریم. ان شا ا... منصور سمیعی از اعضای « انجمن اتحاد » چنار موضوع مطلب : مقاله تو ای عاشق چه آسان بردی از یادم تو ای «عاشق»
مجتبی بهروزی موضوع مطلب : با شاعران چنار ... اولش که وارد شدیم بیشتر شبیه انباری بود تا باشگاه. معلوم بود که کار زیاد داره و ما وقت زیادی نداشتیم...! به یاد بچه هایی بودیم که توی کوچه ها پرسه می زدن و مدت ها بود که از باشگاه و روزهای خوش تمرین محروم شده بودن ... ساعت هاست که میگذره و بچّه ها مشغول کارند : مجتبی روی میله های متصل به سقف سالنه و مشغول تعمیر سقف ! افشین با شیرهای داغون آب کلنجار میره. هادی پنجره های بدون شیشه رو اندازه میگیره. حمزه و صادق تشک ها رو جمع میکنن. سعید توی گرد و خاک گم شده. چیزی که پیدا نیست ولی گویا مشغول جارو کردنه...! حالا خوبیت نداره که آدم بعضی چیزا رو بگه که مثلا من و افشین سه ساعته حموم و دستشویی میشوریم! سعید میگه : « برم تی پلاستیکی بیارم ؟ خیلی بهتره ، هم میشوره هم خشک می کنه و هم آب ها رو هل میده بیرون » صادق میگه : « خب پس برو اون رو بیار بذار اینجا تا ما بریم دیگه! » ! ! بچه ها رو که نگاه میکنی انگار نه انگار که ساعت هاست دارن کار میکنن. رد پای خستگی رو توی چهره شون نمیشه دید. پر از شور و انرژیاند. همه دارن به یک عشق کار می کنن :« باشگاه کشتی بعد از یک سال دوباره راه می افته.» و راه افتاد . . . مؤسّسهی چنارستان با ادارهی تربیت بدنی اسدآباد قرارداد بسته که مسئولیت باشگاه کشتی چنار رو بر عهده بگیره. اعضای مؤسّسه با این که ایّام عید بود اومدن و باشگاه رو سر و سامون دادن و الان یه ماهه که کشتی توی باشگاه شروع شده. بچه های شما دوباره از کوچه ها به باشگاه برگشتن و این بزرگترین شادی، پاداش و افتخار ماست. اگه از زحمات بچه های مؤسّسه گفتیم خدانکرده برای خودستایی نبود فقط خواستیم عشق خالص این بچه ها رو به چنار و چناری به تصویر بکشیم. ... امروز که این مطلب رو توی سایت گذاشتیم یک ماه از آغاز به کار باشگاه چنارستان می گذره. دو تا از بچه های باشگاه - آقایان محمد مرسلی و افشین فضلی - بعد از همین یک ماه تمرین، توی شهرستان مقام آوردن و به مرحله ی استانی راه پیدا کردن ! فرهاد مرسلی هم به باشگاه برگشته و در کنار علیرضا رضاییان کار مربی گری باشگاه چنار رو بر عهده دارن.
تصاویری از مراحل کار و راه اندازی دوباره ی باشگاه
موضوع مطلب : موسسه, گزارش برنامه چنار همچنان در بن بست روزگار . . . روزها می گذرد و در گیر و دار حوادث، خواستهی انسانها بیشتر میشود. تحول و ترقّی لازمهی زندگی بشریت است. چنار ما همچنان در این سیر طبیعت در بنبست روزگار نظاره گر تلاش مسئولین است. بزرگترین روستای شهرستان به علت بنبست بودن، فقیرترین روستا شده است و طرح جادهی کلیایی با وجود درخواست های فراوان بی پاسخ مانده است. جادهی کلیایی واقعیتی است که برای چنار شبیه به رؤیا شده است. این جاده در صورت احداث دو منطقهی دربند رود و کلیایی را به هم وصل میکند که در مجموع شامل بسیت و یک روستا (چهارده روستای کلیایی و چنار و همسایه های آن) می شود. امروزه بسیاری از روستاهای منطقهی کلیایی مثل حیدرآباد و نادرآباد به دلیل مشکلات فراوان ناشی از نبود راه مناسب در حال تخلیهی جمعیت هستند. اهالی این روستاها به شهر مهاجرت کرده و معمولا در حاشیهی شهر با مشکلات فراوان زندگی میکنند و تنها در فصول کشاورزی به روستا باز میگردند. در صورت تحقّق طرح جادهی کلیایی، علاوه بر جلوگیری از مهاجرت اهالی این روستاها به شهر، راه این مناطق به شهر کوتاه تر می شود. زیرا فاصلهی امروزی منطقهی کلیایی تا اسدآباد (از مسیر آجین) حدود بیست کیلومتر است و احداث جادهی هفت کیلومتری کلیایی این مسیر را دوازده کیلومتر کوتاه می کند. از مزیت های دیگر این جادهی بسیار مهم ایجاد اشتغال در روستا می باشد. با احداث این جاده چنار در مسیر رفت و آمد چهارده روستای کلیایی به اسدآباد قرار میگیرد و افزایش عبور و مرور و نیاز به خدماتی چون تعمیرگاه ، مغازه و ... باعث ایجاد اشتغال و رونق روستا میشود و از آنجا که مشکل اشتغال سرمنشأ مشکلات دیگر از جمله اعتیاد است جادهی کلیایی میتواند تا حدی سدّی باشد بر جریان این مشکلات. امیدواریم که مسئولین محترم شهرستان پیرو هزاران درخواست اهالی این بیست و یک روستا جهت ایجاد و احداث این جادهی بسیار مهم و بین منطقه ای که بیش از سی سال است که اهالی همواره پیگیر آن بودند اقدام فرمایند.
محمدعلی شیخ محمدی - رییس شورای اسلامی چنار شیخ
این تصویر متعلق به چنار نیست ... موضوع مطلب : مقاله باران
دیدمت آن لحظه ای کز ابر نیسان آمدی گوهری ، کز قلب دریای خروشان آمدی کوچـه های نم زده مستانه می گفتند باز در تمـام وسعـت خیـس خیابان آمدی آنقـدر با نـاز روی شانه هایم می چکـی گویـی از چشم قشنـگ نازنینان آمدی هر سرشک پاکی از هجر مهی افتد به خاک تو به یاد که ز چشم ماه تابان آمدی ؟ آشنایم با تو ای همزاد هق هق های من بارها در چشم من ناخوانده مهمان آمدی بر سـر من ای خنک گاه عبیرآگـین ببار بر تن خشکیده ی صحرای سوزان آمدی چشم های آسمان امشب دوباره اشک ریخت خوب شد، یک بار دیگر «باز باران» آمدی
صادق خدابنده لو موضوع مطلب : شعر چناری
از چنار تا مسکو ... !
چنارستان : خودتون رو معرفی کنید. فرهاد مرسلی هستم. سی سال سن دارم . از سن هشت سالگی کشتی رو شروع کردم. چنارستان : چه مدال ها و عناوینی رو کسب کردید؟ در سن پانزده سالگی مقام سوم نوجوانان کشور و در سن شانزده سالگی مقام سوم کشوری در زاهدان ، مقام اول انتخابی تیم ملّی در نهاوند و مقام اوّل در مسابقات مناطق چهارگانهی کشوری در تبریز رو کسب کردم. همچنین در المپیادی که در تبریز برگزار شد رتبه ی اول رو به دست آوردم. در همان سال در مسابقات بین المللی نوجوانان در اردبیل سوم شدم و در مسابقات جهانی مسکو هم مقام اول رو کسب کردم. در سن هفده سالگی در مسابقات جوانان کشور رتبه ی اول رو کسب کردم. در سن هجده سالگی هم در مسابقات جوانان دوم شدم ودر همان سال به اردوی تیم ملی دعوت شدم اما به خاطر مشکلی که برای مچ پام به وجود اومد مجبور شدم برگردم. در نوزده سالگی باز به اردوی تیم ملی دعوت شدم اما مینیسک زانوم پاره شد و تقریبا برای همیشه از کشتی خداحافظی کردم. در سن بیست و دو سالگی مربیگری رو شروع کردم و در قشم و اسدآباد و تهران مربّیگری کردم. بعد دوباره به اسدآباد برگشتم از من درخواست مربیگری کردند امّا قبول نکردم و ترجیح دادم که به چنار بیام. چنارستان : آقای مرسلی مدتی که چنار کار کردید استعداد بچه های چناری رو چطور دیدید؟ چنار از نظر استعداد خیلی خوب بود. بچه ها از نظر استخوان بندی خیلی محکم و عالی بودند. فقط کمی اعتماد به نفس بچه های چنار پایینه. من خودم وقتی نوجوان بودم همش فکر می کردم کی می تونه از چنار بره مسابقات جهانی اما شد و من الان این حرف رو به بچه های چنار می زنم. چنارستان : در مدت فعالیتتون در چنار بچهها چه موفقیت هایی کسب کردن؟ بعد از پنج شش ماه کار در چنار در مسابقات نو نهالان استان هفت نفر تیم اسدآباد را تشکیل می دادند که چهار نفر آن ها چناری بودند. در مسابقات نوجوانان هم دو نفر از اعضای تیم اسدآباد از بچه های چنار بودند. این نشان دهنده ی اینه که استعدا بچه ها خیلی خوب بوده. خانم ها هم در تکواندو خیلی عالی بودند. چون از نظر بدنسازی چیزی نیاز نداشتند و فقط باید از نظر تکنیک پیش می رفتند که ما به مربی تکواندو حقوقی چند برابر می دادیم که عمدتا از جیب خودم بود. بعد از چهار ماه یکی از دختران چناری – خانم زهرا بهادری- به خاطر قدرت بدنی و اعتماد به نفس بالا درمسابقات استان اول شد و در کشور مقام سوم کسب کرد و به اردوی تیم ملی دعوت شد!! و نیز از هجده سبک تکواندو تیم خانم های چنار در یازده سبک مقام اول کسب کردند. چنارستان: چرا فعالیتتون در چنار متوقف شد؟ فعالیت ها به خاطر چند مشکل متوقف شد که یکی کمبود امکانات مثلا وسایل گرمایی ، خنک کننده و دوش در باشگاه بود که حتی در مناطقی مثل جنّت آباد و آجین هم این امکانات ابتدایی وجود داره. در زمستان گذشته به خاطر نداشتن بخاری و برای این که بچّه ها آسیب نبینند کار رو تعطیل کردیم و بعد از این وقفهی طولانی مدت موفق نشدیم بچه ها رو برای شروع دوباره جمع کنیم. مسلما برای جلوگیری از راههای نادرست مثل اعتیاد بچّهها در آینده ، باید آونها رو وارد ورزش کرد. تأکید می کنم که باید روی بچّه ها خوب کار کرد. من یادم هست که در هشت نه سالگی ماهی یکبار دست و پایم می شکست. مادرم همیشه گریه می کرد امّا پدرم می گفت : «اینها برای بچّه لازمه چون اگر انرژی اش از راه سالم تخلیه نشه به دنبال راه های نادرست میره.» چنارستان: اگرشرایط لازم برای فعالیت دوباره تون فراهم بشه ، حاضرید کارتون رو ادامه بدید؟ من کار در اینجا رو دوست دارم و چندین بار مربیگری نونهالان نوجوانان جوانان و کل تیم اسد آباد رو با چهل سال سابقه به خاطر چنار رد کردم. چون فکر میکنم در چنار زودتر میشه به نتیجه رسید و راهی رو که مثلا در اسد آباد ده ساله قراره برم در چنار میشه پنج ساله رفت.مربی من آقای موذن که الان در هند و پاکستان مربیگری می کند اون زمان به من می گفت که اگه بشه بریم چنار کار کنیم!! من با اینکه امسال تصمیم داشتم به تهران نقل مکان کنم امّا در صورت رفع مشکلات و استقبال بچه ها حاضرم بیام و کشتی رو در چنار از سر بگیرم چون کشتی مال چناره و از قدیم تو خونشان بوده. وقتی بچّه بودم بابای من همیشه ما رو توی مهمانیها دعوت به کشتی گرفتن می کرد. پدرم هر شب قصه های نادر شاه افشار و بابک خرمدین و رستم و سهراب رو برای من می گفت تا روحیه ی پهلوانی رو در من زنده کنه. روحیه ی پهلوانی و کشتی تو رگ و ریشه ی ما چناری ها هست. چنارستان: اگه پیام و حرفی برای بچّه ها و جوانان چنار دارید بفرمایید. بچه های چنار فقط باید اعتماد به نفسشون رو پرورش بدن، چون چیزی کم ندارن. مثلا خودم وقتی بابام از مسابقات جهانی میگفت سربه سرش میذاشتم و به مسخره میگفتم : «از چنار تا آمریکا!! از چنار تا ...» امّا شد، از چنار تا مسکو شد ! پس باز هم میشه. چنارستان : آقای مرسلی شما اون زمان کسی رو به عنوان الگو نداشتید امّا امروز ما شما رو داریم ببینید اگر بخوام شاخ و برگش بدم شاید جنبهی خوبی نداشته باشه امّا زمانی که من شروع کردم امکانات باشگاه اسدآباد از امکانات امروز چنار کمتر بود. از نظر مربّیگری هم : زمانی که من در اردو شرکت کردم و مسعود برزگر را دیدم ؛ با اقای نوایی کار کردم ؛ با خادم ها بودم ؛ با عبّاس جدیدی بودم تازه دیدم که مربّی چیز دیگه ایه. من از همهی اینها تجربه کسب کردم. تجربه هایی که سخت به دست اومد. استخوون سالم تو بدنم نمونده ... ! چنارستان: یه خاطره ... !؟ در یکی از تمریناتی که به اسدآباد رفته بودیم مربّی اسدآباد به من گفت : « شما کسی رو دارید که بتونه نرمش بده؟ » ( چون برای نرمش اولیه مهارت لازمه ، مثلا من یادمه که بعد از سه چهار سال تمرین به من اجازه دادند که نرمش بدم). گفتم: « بله». گفت : «کدومشون؟». گفتم : «هر کدومشون رو که دوست داری». با تعجّب گفت : «یعنی همشون بلدن!؟!». گفتم : «آره ، دست رو هر کدوم بذاری میتونن». یکی از بچّهها پاشد که نرمش بده. بهش گفتم نرمشی رو که تو چنار میدادی نصف کن. اینا نمیتونن! با این که تمرین رو نصف کرد باز همهی بچّه های غیر چناری بریده بودن و یکی یکی در می رفتن!!!
موضوع مطلب : بزرگان چنار دوواره فصل سُوز و سُوزه آما باهاری دلنشین اَ در دِراما هِنی بلبل موخا ذوقَه تَرَک با زمسّان اَ خر شیطان زِر آما !
معنی :
بازهم فصل سبز و سبزه آمد بهاری دلنشین از در وارد شد باز هم نزدیک است که بلبل از شوق بهار بمیرد زمستان از خر شیطان پیاده شد
شاعر : مجتبی بهروزی
موضوع مطلب : شعر چناری پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
|