چنارستان آخرین تغییرات چرتیک شماره ی ۴ (چاپ دی ماه ۸۷) به بخش دانلود ها اضافه شد کمک مالی موسسه چنارستان یک نهاد غیر دولتی است که از هیچ سازمانی حمایت مالی نمی شود و در واقع به صورت خیریه اداره می شود. از این رو یک شماره حساب جهت دریافت کمک های مردمی شما مردم خیر به موسسه برای انجام بهتر فعالیت های چنارستان اختصاص داده شد. شماره حساب ۰۳۰۸۳۴۴۳۴۱۰۰۵ به نام موسسه ی فرهنگی اجتماعی چنارستان قابل واریز در تمام شعبه های بانک ملی ایران چنار همچنان در بن بست روزگار . . . روزها می گذرد و در گیر و دار حوادث، خواستهی انسانها بیشتر میشود. تحول و ترقّی لازمهی زندگی بشریت است. چنار ما همچنان در این سیر طبیعت در بنبست روزگار نظاره گر تلاش مسئولین است. بزرگترین روستای شهرستان به علت بنبست بودن، فقیرترین روستا شده است و طرح جادهی کلیایی با وجود درخواست های فراوان بی پاسخ مانده است. جادهی کلیایی واقعیتی است که برای چنار شبیه به رؤیا شده است. این جاده در صورت احداث دو منطقهی دربند رود و کلیایی را به هم وصل میکند که در مجموع شامل بسیت و یک روستا (چهارده روستای کلیایی و چنار و همسایه های آن) می شود. امروزه بسیاری از روستاهای منطقهی کلیایی مثل حیدرآباد و نادرآباد به دلیل مشکلات فراوان ناشی از نبود راه مناسب در حال تخلیهی جمعیت هستند. اهالی این روستاها به شهر مهاجرت کرده و معمولا در حاشیهی شهر با مشکلات فراوان زندگی میکنند و تنها در فصول کشاورزی به روستا باز میگردند. در صورت تحقّق طرح جادهی کلیایی، علاوه بر جلوگیری از مهاجرت اهالی این روستاها به شهر، راه این مناطق به شهر کوتاه تر می شود. زیرا فاصلهی امروزی منطقهی کلیایی تا اسدآباد (از مسیر آجین) حدود بیست کیلومتر است و احداث جادهی هفت کیلومتری کلیایی این مسیر را دوازده کیلومتر کوتاه می کند. از مزیت های دیگر این جادهی بسیار مهم ایجاد اشتغال در روستا می باشد. با احداث این جاده چنار در مسیر رفت و آمد چهارده روستای کلیایی به اسدآباد قرار میگیرد و افزایش عبور و مرور و نیاز به خدماتی چون تعمیرگاه ، مغازه و ... باعث ایجاد اشتغال و رونق روستا میشود و از آنجا که مشکل اشتغال سرمنشأ مشکلات دیگر از جمله اعتیاد است جادهی کلیایی میتواند تا حدی سدّی باشد بر جریان این مشکلات. امیدواریم که مسئولین محترم شهرستان پیرو هزاران درخواست اهالی این بیست و یک روستا جهت ایجاد و احداث این جادهی بسیار مهم و بین منطقه ای که بیش از سی سال است که اهالی همواره پیگیر آن بودند اقدام فرمایند.
محمدعلی شیخ محمدی - رییس شورای اسلامی چنار شیخ
این تصویر متعلق به چنار نیست ... موضوع مطلب : مقاله باران
دیدمت آن لحظه ای کز ابر نیسان آمدی گوهری ، کز قلب دریای خروشان آمدی کوچـه های نم زده مستانه می گفتند باز در تمـام وسعـت خیـس خیابان آمدی آنقـدر با نـاز روی شانه هایم می چکـی گویـی از چشم قشنـگ نازنینان آمدی هر سرشک پاکی از هجر مهی افتد به خاک تو به یاد که ز چشم ماه تابان آمدی ؟ آشنایم با تو ای همزاد هق هق های من بارها در چشم من ناخوانده مهمان آمدی بر سـر من ای خنک گاه عبیرآگـین ببار بر تن خشکیده ی صحرای سوزان آمدی چشم های آسمان امشب دوباره اشک ریخت خوب شد، یک بار دیگر «باز باران» آمدی
صادق خدابنده لو موضوع مطلب : شعر چناری
از چنار تا مسکو ... !
چنارستان : خودتون رو معرفی کنید. فرهاد مرسلی هستم. سی سال سن دارم . از سن هشت سالگی کشتی رو شروع کردم. چنارستان : چه مدال ها و عناوینی رو کسب کردید؟ در سن پانزده سالگی مقام سوم نوجوانان کشور و در سن شانزده سالگی مقام سوم کشوری در زاهدان ، مقام اول انتخابی تیم ملّی در نهاوند و مقام اوّل در مسابقات مناطق چهارگانهی کشوری در تبریز رو کسب کردم. همچنین در المپیادی که در تبریز برگزار شد رتبه ی اول رو به دست آوردم. در همان سال در مسابقات بین المللی نوجوانان در اردبیل سوم شدم و در مسابقات جهانی مسکو هم مقام اول رو کسب کردم. در سن هفده سالگی در مسابقات جوانان کشور رتبه ی اول رو کسب کردم. در سن هجده سالگی هم در مسابقات جوانان دوم شدم ودر همان سال به اردوی تیم ملی دعوت شدم اما به خاطر مشکلی که برای مچ پام به وجود اومد مجبور شدم برگردم. در نوزده سالگی باز به اردوی تیم ملی دعوت شدم اما مینیسک زانوم پاره شد و تقریبا برای همیشه از کشتی خداحافظی کردم. در سن بیست و دو سالگی مربیگری رو شروع کردم و در قشم و اسدآباد و تهران مربّیگری کردم. بعد دوباره به اسدآباد برگشتم از من درخواست مربیگری کردند امّا قبول نکردم و ترجیح دادم که به چنار بیام. چنارستان : آقای مرسلی مدتی که چنار کار کردید استعداد بچه های چناری رو چطور دیدید؟ چنار از نظر استعداد خیلی خوب بود. بچه ها از نظر استخوان بندی خیلی محکم و عالی بودند. فقط کمی اعتماد به نفس بچه های چنار پایینه. من خودم وقتی نوجوان بودم همش فکر می کردم کی می تونه از چنار بره مسابقات جهانی اما شد و من الان این حرف رو به بچه های چنار می زنم. چنارستان : در مدت فعالیتتون در چنار بچهها چه موفقیت هایی کسب کردن؟ بعد از پنج شش ماه کار در چنار در مسابقات نو نهالان استان هفت نفر تیم اسدآباد را تشکیل می دادند که چهار نفر آن ها چناری بودند. در مسابقات نوجوانان هم دو نفر از اعضای تیم اسدآباد از بچه های چنار بودند. این نشان دهنده ی اینه که استعدا بچه ها خیلی خوب بوده. خانم ها هم در تکواندو خیلی عالی بودند. چون از نظر بدنسازی چیزی نیاز نداشتند و فقط باید از نظر تکنیک پیش می رفتند که ما به مربی تکواندو حقوقی چند برابر می دادیم که عمدتا از جیب خودم بود. بعد از چهار ماه یکی از دختران چناری – خانم زهرا بهادری- به خاطر قدرت بدنی و اعتماد به نفس بالا درمسابقات استان اول شد و در کشور مقام سوم کسب کرد و به اردوی تیم ملی دعوت شد!! و نیز از هجده سبک تکواندو تیم خانم های چنار در یازده سبک مقام اول کسب کردند. چنارستان: چرا فعالیتتون در چنار متوقف شد؟ فعالیت ها به خاطر چند مشکل متوقف شد که یکی کمبود امکانات مثلا وسایل گرمایی ، خنک کننده و دوش در باشگاه بود که حتی در مناطقی مثل جنّت آباد و آجین هم این امکانات ابتدایی وجود داره. در زمستان گذشته به خاطر نداشتن بخاری و برای این که بچّه ها آسیب نبینند کار رو تعطیل کردیم و بعد از این وقفهی طولانی مدت موفق نشدیم بچه ها رو برای شروع دوباره جمع کنیم. مسلما برای جلوگیری از راههای نادرست مثل اعتیاد بچّهها در آینده ، باید آونها رو وارد ورزش کرد. تأکید می کنم که باید روی بچّه ها خوب کار کرد. من یادم هست که در هشت نه سالگی ماهی یکبار دست و پایم می شکست. مادرم همیشه گریه می کرد امّا پدرم می گفت : «اینها برای بچّه لازمه چون اگر انرژی اش از راه سالم تخلیه نشه به دنبال راه های نادرست میره.» چنارستان: اگرشرایط لازم برای فعالیت دوباره تون فراهم بشه ، حاضرید کارتون رو ادامه بدید؟ من کار در اینجا رو دوست دارم و چندین بار مربیگری نونهالان نوجوانان جوانان و کل تیم اسد آباد رو با چهل سال سابقه به خاطر چنار رد کردم. چون فکر میکنم در چنار زودتر میشه به نتیجه رسید و راهی رو که مثلا در اسد آباد ده ساله قراره برم در چنار میشه پنج ساله رفت.مربی من آقای موذن که الان در هند و پاکستان مربیگری می کند اون زمان به من می گفت که اگه بشه بریم چنار کار کنیم!! من با اینکه امسال تصمیم داشتم به تهران نقل مکان کنم امّا در صورت رفع مشکلات و استقبال بچه ها حاضرم بیام و کشتی رو در چنار از سر بگیرم چون کشتی مال چناره و از قدیم تو خونشان بوده. وقتی بچّه بودم بابای من همیشه ما رو توی مهمانیها دعوت به کشتی گرفتن می کرد. پدرم هر شب قصه های نادر شاه افشار و بابک خرمدین و رستم و سهراب رو برای من می گفت تا روحیه ی پهلوانی رو در من زنده کنه. روحیه ی پهلوانی و کشتی تو رگ و ریشه ی ما چناری ها هست. چنارستان: اگه پیام و حرفی برای بچّه ها و جوانان چنار دارید بفرمایید. بچه های چنار فقط باید اعتماد به نفسشون رو پرورش بدن، چون چیزی کم ندارن. مثلا خودم وقتی بابام از مسابقات جهانی میگفت سربه سرش میذاشتم و به مسخره میگفتم : «از چنار تا آمریکا!! از چنار تا ...» امّا شد، از چنار تا مسکو شد ! پس باز هم میشه. چنارستان : آقای مرسلی شما اون زمان کسی رو به عنوان الگو نداشتید امّا امروز ما شما رو داریم ببینید اگر بخوام شاخ و برگش بدم شاید جنبهی خوبی نداشته باشه امّا زمانی که من شروع کردم امکانات باشگاه اسدآباد از امکانات امروز چنار کمتر بود. از نظر مربّیگری هم : زمانی که من در اردو شرکت کردم و مسعود برزگر را دیدم ؛ با اقای نوایی کار کردم ؛ با خادم ها بودم ؛ با عبّاس جدیدی بودم تازه دیدم که مربّی چیز دیگه ایه. من از همهی اینها تجربه کسب کردم. تجربه هایی که سخت به دست اومد. استخوون سالم تو بدنم نمونده ... ! چنارستان: یه خاطره ... !؟ در یکی از تمریناتی که به اسدآباد رفته بودیم مربّی اسدآباد به من گفت : « شما کسی رو دارید که بتونه نرمش بده؟ » ( چون برای نرمش اولیه مهارت لازمه ، مثلا من یادمه که بعد از سه چهار سال تمرین به من اجازه دادند که نرمش بدم). گفتم: « بله». گفت : «کدومشون؟». گفتم : «هر کدومشون رو که دوست داری». با تعجّب گفت : «یعنی همشون بلدن!؟!». گفتم : «آره ، دست رو هر کدوم بذاری میتونن». یکی از بچّهها پاشد که نرمش بده. بهش گفتم نرمشی رو که تو چنار میدادی نصف کن. اینا نمیتونن! با این که تمرین رو نصف کرد باز همهی بچّه های غیر چناری بریده بودن و یکی یکی در می رفتن!!!
موضوع مطلب : بزرگان چنار دوواره فصل سُوز و سُوزه آما باهاری دلنشین اَ در دِراما هِنی بلبل موخا ذوقَه تَرَک با زمسّان اَ خر شیطان زِر آما !
معنی :
بازهم فصل سبز و سبزه آمد بهاری دلنشین از در وارد شد باز هم نزدیک است که بلبل از شوق بهار بمیرد زمستان از خر شیطان پیاده شد
شاعر : مجتبی بهروزی
موضوع مطلب : شعر چناری برای چناری ها از « نوروزماه » (اسفند) عید شروع می شد. اون ها می گفتند گربه ها نوروزماه بیشتر میو میو می کنند و اینجوری اومدن عید رو خبر میدن ! «خابازی» و گرده پزی و خونه تکونی از نوروزماه شروع می شد و تا روز عید قلب روستا تندتر می تپید! در چنار قدیم ما ، همه با همدلی از عید استقبال میکردند و شادی ها و غمهایشان را با هم شریک میشدند ... مثلا حدود ده روز مانده به عید، چند نفر از زنان همسایه و فامیلهای دور ، خانهی افرادی را که عـزادار بودند « ازنو » میکردند. ( به این صورت که نوعی خاک سفید را در آب میریختند و در و دیوار گلی را با آن دستمال میکشیدند و سفید میکردند. به این کار « نویَن » یعنی نوکردن گفته میشد.) آنها فقط زمانی سراغ تمیزکردن خانهی خود میرفتند که خانهی افراد عزادار را تمیز کرده باشند. همچنین قبل از تحویل سال همهی مردهای آبادی جمع میشدند و به خانهی افراد عزادار روستا برای «عُذُرخوای» (عذرخواهی) میرفتند. آنها گاهی سیلی از جمعیت را تشکیل میدادند که داخل حیاط میایستادند ، فاتحه میخواندند و بعد به خانهی عزاداران دیگر میرفتند. بزرگ طایفه گاهی پارچه، پیراهن و ... میخرید و به عزادارها میداد. به این منظور که در سال نو لباس های سیاهشان را در بیاورند. روز اول عید، همهی افراد طایفه به دیدن بزرگ طایفهشان میرفتند و بعد از آن دستهجمعی به دیدن تک تک افراد طایفه (که خودشان هم در آن دسته بودند) میرفتند؛ به هرخانهای که وارد میشدند داخل حیاط میایستادند و صاحبخانه در ظرف بزرگی کشمش، تخم مرغ رنگی و... میآورد و به عنوان عیدی بین همه تقسیم میکرد. همگی « عید مبارکی » میگفتند و به خانهی بقیهی افراد طایفه میرفتند. و پس از آن دید و بازدیدها به همراه خانواده شروع میشد.
از رسم و رسوم دیگه ای که مخصوص عید بود : « خابازی » (تخم مرغ بازی) 10-20 روز قبل از عید پسرهای جوان روستا و بچه ها تخم مرغ هایی رو که معمولا آب پز و رنگ آمیزی شده بود آماده می کردند و گروه گروه توی کوچه ها جمع می شدن و توی هوای بهار مشغول خابازی می شدن. به این صورت که تخم مرغ را یکی داخل مشتش می گرفت و دیگری با تخم مرغ خودش روی اون ضربه می زد. کسی که تخم مرغش توی این ضربه می شکست بازنده بود و باید تخم مرغش را به طرف برنده می داد. و شخص برنده با کس دیگری بازی می کرد. گاهی فردی که قلق بازی را خوب بلد بود و تخم مرغ سفت و محکمی هم داشت یک سبد بزرگ تخم مرغ برنده می شد! « جناق اشکناختن » (جناق شکستن) جناق را یک ماه قبل از عید می شکستند. به این صورت که یا استخوان جناق مرغ و یا دو چوب را به حالت + می گرفتند و بر خلاف هم فشار می دادند تا می شکست و این یعنی عهدی برای شروع بازی « یادم تو را فراموش ». این عهد از یک ماه قبل از عید تا سیزده به در طول می کشید و در طول این مدت طرفین بازی باید مواظب باشند که هر وقت از دست طرف مقابل چیزی می گیرند سریع بگویند : « یادمه » وگرنه طرف مقابل می گفت : « یادم تو را فراموش » و یکی به نفع او ثبت می شد ! معمولا این بازی به شرط پرداخت پول یا تخم مرغ به برنده صورت می گرفت. گرده ی سال گرده ی محلی پای ثابت سفره ی عید بود. ( در زمان های قدیم تر رشته پلو و آش ترش هم مخصوص عید و عضو جدانشدنی سفره ی عید بود ). زن ها چند وقتی قبل از عید به تکاپو می افتادند و مقدار زیادی (مثلا چند سفره) گرده می پختنند. یکی ازگرده ها از بقیه بزرگ تر بود. داخل خمیر این گرده تکه ایچوب درخت مو (انگور) یا مهره ی آبی رنگی (که احتمالا هر دو نماد روزی و برکت بود) قرار می دادند. این گرده آخرین گرده ای بود که باید خورده می شد ، وقتی همه ی گرده ها تمام می شد. این گرده را بین همه ی اعضای خانواده تقسیم می کردند. مهره یا چوب مو سهم هر کس که می افتاد می گفتند : « امسال روزی سر ِ این شخص است و اگر آن سال ، سالی پر برکت برای خانواده بود مشخص می شد که این شخص روزی دار (پرروزی) است و اگر نبود مب گفتند این فرد کم روزی است » شالدرکی شب عید پسرهای چنار جمع می شدند و روی پشت بام ها می رفتند و از «باژه» (سوراخی که در سقف بود برای بیرون دادن دود تنور) دستمال بلندی آویزان می کردند و اعضای آن خانواده عیدی آن ها را که شامل تخم مرغ رنگی و کشمش و خرما و گاهی چند قرانی پول را داخل دستمال قرار می دادند و بچّه ها می کشیدند بالا ! عیدی عیدی ها هم که قدیم تر ها بیشتر تخم مرغ رنگی و کشمش و شکلات و ... بود و کم تر پول به عنوان عیدی می دادند. ولی خودمونیم عیدی های قدیم صفای بیش تری داشت : شیرین و خوشمزه و شاد و رنگارنگ ! عیدتون شیرین و خوشمزه و رنگارنگ ! سال نو مبارک !
موضوع مطلب : رسم و رسوم چناری * یک هکتار زمین (در نزدیکی امامزاده) به منظور استفاده در زمینهی ورزش از بودجهی دهیاری چنار خریداری شد و مسئولین مربوطه در تربیت بدنی قول تسطیح و آماده سازی آن زمین را داده اند. * با درخواست های مکرر برای شناسنامه دار کردن قنوات روستا مسئولین جهاد استان و شهرستان به روستا آمدند. بعد از پنج روز کارشناسی قنوات ، هفتاد و سه حلقه قنات شناسنامه دار گردیده و هرساله چندتا از این قنات ها لایروبی و بهسازی می گردد. * یک قطعه ی 300 متری زمین جنب دبیرستان جهت احداث کتابخانه تهیه شده و در صورت تأمین اعتبار کار ساخت آن آغاز خواهد شد. * طرح تأسیس خانهی عالم تصویب شده امّا به علّت این که در نقشه ی آن مشکلی پیش آمده ، کار ا ساخت آن فعلا عقب افتاده است. * با درخواست هایی از ریاست جمهوری ، وزیر کشاورزی ، مسئول جهاد کشاورزی استان و شهرستان و بخشداری و فرمانداری برای کانال کشی جویبارهای روستا، این امر به یاری خداوند محقّق گردید و قرار است ده کیلومتر از جویبارهای روستا کانال کشی گردد. * دهیاری چنار در نظر دارد از طریق مناقصه داخل روستا را درختکاری نماید. * شورای چنار مصوّباتی را در خصوص شنریزی راه دبیرستان داشته امّا پیمانکار مربوطه کار را دیر شروع کرده است. همچنین نرده گذاری روی جوی آبرو به طرف مدرسهی ابتدایی تصویب شده است. شورا شن ریزی راه مسجد جامع را نیز در برنامه دارد. موضوع مطلب : چنار امروز پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
|