سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چنارستان
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
آخرین تغییرات




    چرتیک شماره ی ۴ (چاپ دی ماه ۸۷) به بخش دانلود ها اضافه شد
درباره وبلاگ


کمک مالی

    موسسه چنارستان یک نهاد غیر دولتی است که از هیچ سازمانی حمایت مالی نمی شود و در واقع به صورت خیریه اداره می شود. از این رو یک شماره حساب جهت دریافت کمک های مردمی شما مردم خیر به موسسه برای انجام بهتر فعالیت های چنارستان اختصاص داده شد. شماره حساب ۰۳۰۸۳۴۴۳۴۱۰۰۵ به نام موسسه ی فرهنگی اجتماعی چنارستان قابل واریز در تمام شعبه های بانک ملی ایران

    

برای چناری ها از « نوروزماه » (اسفند) عید شروع می شد. اون ها می گفتند گربه ها نوروزماه بیشتر میو میو می کنند و اینجوری اومدن عید رو خبر میدن ! «خابازی» و گرده پزی و خونه تکونی از نوروزماه شروع می شد و تا روز عید قلب روستا تندتر می تپید!

 

 در چنار قدیم ما ، همه با همدلی از عید استقبال می­کردند و شادی ها  و غم­هایشان را با هم شریک می­شدند ... مثلا حدود ده روز مانده به عید، چند نفر از زنان همسایه و فامیل­های دور ، خانه­ی افرادی را که عـزادار بودند « ازنو »   می­کردند. ( به این صورت که نوعی خاک سفید را در آب می­ریختند و در و دیوار گلی را با آن دستمال می­کشیدند و سفید می­کردند. به این کار « نویَن » یعنی نوکردن گفته می­شد.) آنها فقط زمانی سراغ تمیزکردن خانه­ی خود می­رفتند که خانه­ی افراد عزادار را تمیز کرده باشند. همچنین قبل از تحویل سال همه­ی مردهای آبادی جمع می­شدند و به خانه­ی افراد عزادار روستا برای «عُذُرخوای» (عذرخواهی) می­رفتند. آنها گاهی سیلی از جمعیت را تشکیل می­دادند که داخل حیاط می­ایستادند ، فاتحه می­خواندند و بعد به خانه­ی عزاداران دیگر می­رفتند.

بزرگ طایفه گاهی پارچه، پیراهن و ... می­خرید و به عزادارها می­داد. به این منظور که در سال نو لباس های سیاهشان را در بیاورند.

  روز اول عید،  همه­ی افراد طایفه به دیدن بزرگ طایفه­شان می­رفتند و بعد از آن  دسته­جمعی به دیدن تک تک افراد طایفه (که خودشان هم در آن دسته بودند) می­رفتند؛ به هرخانه­ای که وارد می­شدند داخل حیاط می­ایستادند و صاحب­خانه در ظرف بزرگی کشمش، تخم مرغ رنگی و... می­آورد و به عنوان عیدی بین همه تقسیم می­کرد. همگی « عید مبارکی » می­گفتند و به خانه­ی بقیه­ی افراد طایفه می­رفتند. و پس از آن دید و بازدیدها به همراه خانواده شروع می­شد.

از رسم و رسوم دیگه ای که مخصوص عید بود :

« خابازی » (تخم مرغ بازی) 

 10-20 روز قبل از عید پسرهای جوان روستا و بچه ها تخم مرغ هایی رو که معمولا آب پز و رنگ آمیزی شده بود آماده می کردند و گروه گروه توی کوچه ها جمع می شدن و توی هوای بهار مشغول خابازی می شدن. به این صورت که تخم مرغ را یکی داخل مشتش می گرفت و دیگری با تخم مرغ خودش روی اون ضربه می زد. کسی که تخم مرغش توی این ضربه می شکست بازنده بود و باید تخم مرغش را به طرف برنده می داد. و شخص برنده با کس دیگری بازی می کرد. گاهی فردی که قلق بازی را خوب بلد بود و تخم مرغ سفت و محکمی هم داشت یک سبد بزرگ تخم مرغ برنده می شد!

 

    « جناق اشکناختن »  (جناق شکستن)

جناق را یک ماه قبل از عید می شکستند. به این صورت که یا استخوان جناق مرغ و یا دو چوب را به حالت  + می گرفتند و بر خلاف هم فشار می دادند تا می شکست و این یعنی عهدی برای شروع بازی « یادم تو را فراموش ». این عهد از یک ماه قبل از عید تا سیزده به در طول می کشید و در طول این مدت طرفین بازی باید مواظب باشند که هر وقت از دست طرف مقابل چیزی می گیرند سریع بگویند : « یادمه » وگرنه طرف مقابل می گفت : « یادم تو را فراموش » و یکی به نفع او ثبت می شد ! معمولا این بازی به شرط پرداخت پول یا تخم مرغ به برنده صورت می گرفت.

 

گرده ی سال

گرده ی محلی پای ثابت سفره ی عید بود. ( در زمان های قدیم تر رشته پلو و آش ترش هم مخصوص عید و عضو جدانشدنی سفره ی عید بود ). زن ها چند وقتی قبل از عید به تکاپو می افتادند و مقدار زیادی (مثلا چند سفره) گرده می پختنند. یکی ازگرده ها از بقیه بزرگ تر بود. داخل خمیر این گرده تکه ایچوب درخت مو (انگور) یا مهره ی آبی رنگی (که احتمالا هر دو نماد روزی و برکت بود) قرار می دادند. این گرده آخرین گرده ای بود که باید خورده می شد ، وقتی همه ی گرده ها تمام می شد. این گرده را بین همه ی اعضای خانواده تقسیم می کردند. مهره یا چوب مو سهم هر کس که می افتاد می گفتند : « امسال روزی سر ِ این شخص است و اگر آن سال ،  سالی پر برکت برای خانواده  بود مشخص می شد که این شخص روزی دار (پرروزی) است و اگر نبود مب گفتند این فرد کم روزی است »

 

شالدرکی

شب عید پسرهای چنار جمع می شدند و روی پشت بام ها می رفتند و از «باژه» (سوراخی که در سقف بود برای بیرون دادن دود تنور) دستمال بلندی آویزان می کردند و اعضای آن خانواده عیدی آن ها را که شامل تخم مرغ رنگی و کشمش و خرما و گاهی چند قرانی پول را داخل دستمال قرار می دادند و بچّه ها می کشیدند بالا !

 

عیدی

عیدی ها هم که قدیم تر ها بیشتر تخم مرغ رنگی و کشمش و شکلات و ... بود و کم تر پول به عنوان عیدی می دادند. ولی خودمونیم عیدی های قدیم صفای بیش تری داشت : شیرین و خوشمزه و شاد و رنگارنگ !

 

عیدتون شیرین و خوشمزه و رنگارنگ !

سال نو مبارک !

 

 

نوروز 

 

 

  

 بر و بچه های سازمان چنارستان !




موضوع مطلب : رسم و رسوم چناری

          
یکشنبه 87 اسفند 25 :: 11:24 صبح

دعوت به عروسی: تا همین چند سال پیش، مردها را «سلمانی» به عروسی دعوت می­کرد. سلمانی (آرایشگر روستا در زمان قدیم که درخانه­ها می­گشت و سر و ریش مردم را می تراشید) همه کاره­ی عروسی بود ، وسایل لازم عروسی مثل سفره و کاسه و را آماده می­کرد، شاباش را هم او انجام می­داد، شاباش مردها به خود او می­رسید و در  برابر شاباش زن­ها هم مقداری پول می­گرفت. سلمانی همچنین  به عنوان دستمزد پول، کلّه قند و مویز می گرفت.  

خُـنّـه: برای دعوت زن­ها به عروسی، دو زن از طایفه­ی داماد «وَروَن» (جلوبند : دستمالی که از یک طرف به کمر و از طرف دیگر به گردن بسته می شد) می­بستند و آن را پر از مویز می کردند و به تمام زن­هایی که قرار بود به عروسی دعوت شوند، به عنوان دعوت یک ظرف مویز می دادند.در عروسی­های قدیمی چنار مراسم شب     «جوان­خوری» نبوده است.

حمام بردن عروس: در صبح اوّلین روز عروسی، چند زن و دختر جوان عروس را به حمام می­بردند و به خانه­ی پدرش برمی­گرداندند. این مراسم بدون «سازودُهُل» برگزار می­شد.

طَبَق خَنّه (حنا): این مراسم شبیه به مراسم امروزی و با سازودهل انجام می­شد.

شب حنابندان (شو خنّه بنان) : این مراسم در خانه­ی عروس و داماد به صورت جداگانه برگزار می­شد. گاهی غذای حنابندان عروس را داماد می­داد و در عوض هدیه هایی را که در این شب برای عروس آورده بودند برای خودش  بر می­داشت.

حنابندان عروس : غذای ثابت عروسی ها آبگوشت بود. مهمان­های عروس برایش کادو می­آوردند. در یک ظرف بزرگ حنا درست می­کردند که بین تمام مهمان­ها تقسیم می­شد.

سکه آوردن : از طرف داماد دو­ - سه زن حنا به خانه­ی عروس    می­آوردند. عروس را روی «لانجین» (ظرف بزرگ سفالی) می­نشاندند، زیر لانجین شمع روشن می­کردند و جلو عروس آینه و آب قرار می­دادند. در دست عروس مقداری حنا قرار می­دادند؛ عروس دستش را روی سرش می­گذاشت و باید یک پسربچّه حنا را می قاپید! این کار سه بار تکرار می­شد (شاید به این خاطر که بچّه­ی اوّل عروس پسر بشود). دست و پای عروس را حنا می گرفتند و روی دستش با حنا، علامتی شبیه  +  می­کشیدند و این علامت را نماد عروس می­دانستند. بعد سکه­ای را روی حنای دست عروس قرار می­دادند و باید تا صبح به همین شکل می­ماند (نام مراسم «سکه بردن» از همین جا گرفته شده است).

حنابندان داماد : داماد به مهمانانش شام می­داد، سازودهل و پایکوبی انجام می­شد، داماد را روی کرسی می نشاندند و سلمانی دست و پا و سرش را حنا می­گرفت. بعد «دوران» جمع می­کردند به این معنی که

داخل یک سینی از تمام مهمان­ها مقداری پول برای کسی که سر داماد را حنا گرفته بود ( معمولاً سلمانی این کار را می­کرد) جمع می­کردند. سحری زدن : صبح روز دوم عروسی  قبل از طلوع آفتاب، ساززن و دهل­کوب روی پشت بام ساز می­زدند؛ فقط این دو نفر بودند و رقص و پایکوبی درکار نبود (بعضی ها معتقد بودند که سحری را برای جن­ها می­زنند تا آن­ها هم برقصند!)

حمام بردن داماد : داماد را با چند همراه حمام می­بردند. پس از تعویض لباس داماد، لباسی را که از تنش در می­آوردند سلمانی برای خودش برمی­داشت. بعد از بازگشتن از حمام، داماد به مهمانهایش ناهار می­داد و «دعوتانه» (پول) جمع می کرد. به مراسم ناهار زنانه «نُن­پزان»  و به پولی­ که پس از صرف ناهار در این مراسم جمع می­شد        «سرِنُن­پزان» می­گفتند.

بعد از صرف ناهار و جمع کردن دعوتانه با ساز و دهل دنبال عروس می­رفتند. از طرف طایفه­ی داماد، زنی برای بستن «شالمه­ی» عروس می­رفت. این شالمه که به آن «کلاغی» می گفتند با چندین دستمال رنگارنگ (حدوداً هفت یا هشت) بسته می­شد. کلاغی، کلاه ، جلیقه­ی پول ( کلاه و جلیقه­ای که به آن ردیف­های سکه­ دوخته می­شد ) ،   بان­سری ، قطار پول و . . .  از لباس­ها و زیورهای عروس بودند. قبل از بردن عروس به خانه­ی داماد مقداری گوشت پخته یا نبات در دستمالی می گذاشتند و به کمر عروس می­بستند تا همراه خود ببرد و با داماد بخورد. دو مرد، یکی از طرف داماد و یکی از طرف عروس، دست عروس را می گرفتند و قبل از بردن عروس سه بار او را دور تنور خانه­ی پدرش می­چرخاندند. در هر دور ، وقتی عروس رو به ­روی قبله قرار  می­گرفت باید خم می شد و تنور را می بوسید (شاید به این معنا که عروس از روزی و نانی که از این تنور خورده سپاسگذاری کند).

سربستانه : طایفه­ی عروس از داماد پولی به عنوان سربستانه (در عوض این که شالمه و . . . عروس را بسته اند) می­گرفتند.

در مسیرهای طولانی معمولاً عروس را با اسب می بردند و پسری را پشت عروس روی اسب می نشاندند به این منظور که بچه­ی اوّل او پسر شود.

وقتی روبند عروس (لاکی ، دُوم­کِلوُ) را می­انداختند، مردی از طایفه­ی داماد کلاه خودش را سر عروس می­گذاشت و با دستمال خود می­زد و کلاه را به پشت می­انداخت و دستمال را از زیر پای عروس رد می­کرد. این کار سه بار انجام می شد.

سراسبانه : عموی عروس افسار اسب را می­گرفت و به این خاطر از داماد پولی به عنوان «سراسبانه» می­گرفت (معمولاً از این پول بعداً برای پاگشای عروس استفاده می­شد).

دایی اولی : پولی بود که دایی عروس از داماد می­گرفت. این پول هم برای پاگشا استفاده می­شد.

اُقُر: هنگام عروس بردن مادر عروس یک کاسه­ی گلی به عنوان «اُقُر» به زنی از طایفه­ی داماد می­داد.

وقتی عروس را به خانه­ی داماد می­بردند، داماد روی پشت­بام منتظر می­ماند و از بالا روی سر عروس انار پرت می­کرد.

 

در این حین، جوان­های طایفه­ی داماد برای شوخی مقداری آرد به صورت مادر داماد می­پاشیدند.

هنگام ورود به خانه­ی داماد، جلوی پای عروس گوسفند قربانی می­کردند. عروس از روی خون قربانی عبور می کرد. 

خوش­آمدی : مادر داماد، جلوی پلّه می­ایستاد و به عروسش خوش آمد می­گفت :

 «عُرُوسِم خوش آمای، سرِ دو تا چِش آمای، خانه مه پرِ نور کِردی ، چشِ دشمنمَ کور کردی ، خودم گیس­اِسبیت،  (نام مرد خانه) ریش­اِسبیت، (نام پسر خانه) غلامت، (نام دختر خانه) کنیزت ».

 داماد جلوی اتاق عروس (حجله) می­ایستاد و وقتی عروس می­خواست وارد شود با ترکه (چوب نازک تر از درختی) او را می­زد (شاید به این معنی که زن باید مطیع مرد خانه باشد).

وقتی عروس می­خواست از پله بالا برود آشپز ملاقه­ای آش در دست می­گرفت و درخواست پول می کرد و تهدید می­کرد اگر پول ندهید آش را روی سر عروس می­ریزم!          

صبح روز بعد از عروسی مادر عروس اوّلین صبحانه­ی عروس و داماد را در طبق قرار می­داد و برایشان می­برد.

داماسِلام : شب بعد از عروسی داماد و حدود پانزده نفر از اقوامش قبل از شام  به خانه­ی پدر عروس می­رفتند برای « داماسلام ».  پدر عروس هم به آن­ها جهیزیه (شامل دستمال، جوراب و ) می­داد.

جاخالی (پاتختی) : بر خلاف امروز که مراسم جاخالی روز بعد از عروسی است، در گذشته جاخالی را روز سوم بعد از عروسی می­گرفتند. زنان خانواده­ی عروس برای ناهار به خانه­ی داماد می­رفتند و برای عروس کادو می­بردند. 

پاگُشا : یک هفته بعد از عروسی مادر عروس با کلّه قندی به خانه­ی داماد می رفت و دخترش را برای پاگشا به خانه می­آورد. عروس، خانه­ی پدرش مهمان بود و به او هدیه ای که معمولاً گوسفند یا پول بود می­دادند. بعد از سه روز مادر داماد با کلّه قندی به خانه­ی مادر عروس می­رفت و عروسش را به خانه برمی­گرداند.

دم­گرفتن : عروس تا مدّت­ ها بعد از عروسی (حتّی گاهی تا ده سال ! ) از بزرگان و ریش­سفیدها و گیس­سفیدهای فامیل داماد «دم می­گرفت» . به این شکل که در حضور آن­ها یا وقتی به آن­ها می رسید دستمال مخصوصی را ( که مشکی بود و حاشیه­ی قرمز داشت­  و نمی­بایست رنگی و گل­دار باشد ) جلوی  دهانش می­بست و با حرکت سر به آن ها سلام می کرد. این رسم نشان­دهنده­ی حیای عروس و احترام او نسبت به بزرگ­تر ها بود.

گاهی بزرگ­ترهای فامیل، مقداری پول به عروس هدیه می­کردند تا پس از آن، از آن­ها دم نگیرد. 

  




موضوع مطلب : تاریخ چنار, رسم و رسوم چناری

          
پنج شنبه 87 مهر 4 :: 5:8 عصر

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 68
  • بازدید دیروز: 28
  • کل بازدیدها: 215676
  •                                  
گپ
برنامه موسسه
            
font-family: Tahoma; font-size: 8ptdiv class=div35/pb:BlogLinks/pb:BlogLinks