حقيقت دارد...
کافيست چمدان هايت راببندي تاحاضرشوندهمه براي ازيادبردنت...
آنکه بيشتردوستت دارد زوذتر....
خداحافظ...
خداحافظ جاي خالي بعداز من غريب...
خداحافظ سلام آبي امن آسوده...
ستاره ي ازشب گريخته ي همروز من...
عزيزهميشه و هنوزمن...خداحافظ...
خداحافظ اي زيبا...
خداحافظ اي خلاصه ي هرچه همين هواي تازه ي عصمت...
حالاديدار مابه نمي دانم آن کجاي فراموشي...
ديدارما اصلا به همان حوالي هرچه بادا باد...
ديدارمابه همان ساعت معصوم دلنشين...
ديدار ماو ديدارديگراني که مارانديده اند...
يادت نرود...
به جاي من ازصميم همين زندگي سرا روي چشم به راه ماندگان مرا ببوس...
چه سکوت مبهمي روي اين وبلاگ سايه انداخته؟! با خودمون ميگيم يعني نميشد که اين اتفاق نمي افتاد، يعني نميشد که...؟
خدا بيامرزدش، خدا همه اموات رو رحمت کنه. گرچه براي افشين زود بود و حيف، ولي اين اتفاق افتاد،،،،،، خدا جونم دوباره صفحه کليد داره خيس ميشه...
کاري نمي تونيم بکنيم جز اينکه براش طلب آمرزش کنيم و يادش رو زنده نگه داريم و تلاش کنيم که محقق کنيم روياهايي رو که افشين تو سرش داشت و براي رسيدن بهشون مردانه داشت قدم برمي داشت اما اجل مهلتش نداد...
راستي ماه رمضونه، بيايد برا همه اموات طلب آمرزش کنيم،
براي همديگه آرزوي سلامتي و براي همه مريض ها و گرفتارها هم دعا کنيم.